این مطلب قسمتی است از، كتاب و يا مقاله " مرزهاي ارتباطي زن و مرد،يا فلسفه نگاه و حجاب"از استاد طاهر زاده، كه خواندنش را به شما توصيه مي كنم...به اميد روزي كه راهمان خواست خدا باشد ،نه خواست شيطان،و انسان ناگزير به انتخاب يكي از اين دو راه است...
(((تمام افرادي که به فساد تن دادهاند ابتدا به يکنوع از يأس فلسفي دچار شدهاند به اين معني که فکر ميکنند راهي براي رسيدن به مقصد متعالي وجود ندارد و هرچه تلاش کنند به جايي نميرسند. به عبارتي آنها هيچ فايدهاي براي زندگي خود نميشناسند و لذا هيچ مقاومتي در مقابل اميال نفس اماره براي خود قائل نميباشند. وقتي انسان نتواند براي فعاليتهاي خود بينشي قانع کننده پيدا کند هرگز در مقابل اميال نفس امّاره مقاومتي نخواهد داشت و اين جا است که بايد از خود پرسيد چگونه ميتوان بدون تفکر ديني و ابعادي که دين براي زندگي ابدي ميگشايد، در مقابل اميال نفساني مقاومت نمود؟
وقتي روشن شد شروع فساد با يأس فلسفي در روان انسان پديد ميآيد و سپس در اثر چنين يأسي روحيهي مقاومت در مقابل اميال نفساني از دست ميرود و انسان به راحتي به فساد تن ميدهد، روشن ميشود وقتي انسان توانست هدف حقيقي خود را بشناسد، چگونه در مقابل اميال نفساني خود مقاومت ميکند و خود را از فسادها ميرهاند. اگر انسان از هدف حقيقي خود غافل نشود و خود را از يأس فلسفي برهاند، نهتنها گرفتار فساد نميشود بلکه با جهتگيري روح به سوي اهداف متعالي، به آنچنان نشاطي وارد ميشود که قرآن در وصف چنين افرادي ميگويد: «أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»؛ براي اولياء الهي، يعني آنهايي که مقصد خود را پروردگارشان قرار دادند، نه نگراني و خوفي از آينده هست و نه غم و حزني از گذشته. چون خود را در کنار مقصد اصلي خود احساس ميکنند.)))